لذت کوهنوردی

کوهپیمایی یا کوهنوردی فعالیتی است که هر کسی با دید متفاوتی به آن مینگرد...

لذت کوهنوردی

کوهپیمایی یا کوهنوردی فعالیتی است که هر کسی با دید متفاوتی به آن مینگرد...

گیلان ، ماسوله ، للندیز ، کله قندی 2600

* گروه گیلسا *

حرکت 5.30

ماسوله 6.55

حرکت 7.10

للندیز 9

افرادی همراهمون بودن که اولین برنامه فنی بود براشون به همین خاطر یه استراحت تپل داشتیم و 9.35 حرکت کردیم برای قله.

یه جایی توقف داشتیم 11.20 و یک نفر همونجا موند و بقیه ادامه دادیم 11.45

بالاتر باز توقفی داشتیم و با مشورت در مورد اینکه ادامه بدیم یا برگردیم تصمیم بر این شد که سه نفری که نمیتونن ادامه بدن برگردن پیش اون یکی که عقبتر مونده بود و بقیه ادامه بدن. 13.50

کله قندی 14.20 (7 نفر)

حرکت 14.45

للندیز 17.55

ماسوله 19.30

حرکت 19.50

رشت 21.25

خونه 21.30


کلا 11 نفر، 3نفر خانم، 8نفر آقا 


گیلان ، ماسوله ، شیرین دشت

* گروه گیلسا *

حرکت از نیرودریایی 6.30

فومن 7.50

حرکت 8.15

ماسوله 9.30

حرکت 9.40

استراحت بین مسیر 15 دقیقه

شیرین دشت 11.30


بعد خوردن کمی غذا و اینور و اونور...

رفتم برای درست کردن پیست برای سر خوردن 

برف خوبی تاز باریده بود و نرم بود، موقعی که مینشستی نشست میکرد. تیوپ گرفته بودم، باد زدم و چندین بار به آرامی از بالا اومدم تا پایین تا پیست آماده شد...

یکی دیگه از بچه ها هم تیوپ آورده بود.
کلی سر خوردیم و ...


برگشت 15

ماسوله 16.10

حرکت 16.40

رشت 18.25

خونه 18.30


17 نفر بودیم.

گیلان ، دیلمان ، درفک 2733

قرار 4.00 فرهنگ روبروی دخانیات فرهنگ

یکمی دیر بیدار شدم ولی به موقع رسیدم، قبل 4 اونجا بودم و چندین نفری اومده بودن و مسئول تدارکات بخش غذایی هر کس رو بهش داد که شامل دو تا ساندویچ کوکو مرغ ، یه ساندویچ نون و پنیر و سبزی ، یه بسته میوه (هویج و سیب و پرتقال و خیار) ، یه بسته (شکلات و بیسکوییت های گوناگون) ، یه کنسرو لوبیا ( برای بعضی ها تن ماهی ) و یه بسته نان لواش

حرکت 4.20

امام زاده هاشم

شهر بیجار

رودسرا

پایه کوه 7.00

از ماشین که پیاده شدیم... فقط میلرزیدیم... همه رو نمیدونم! من اینطور بودم!!!
جلسه ابتدایی انجام شد، سرپرست، راهنما، جلودار، عقب دار مشخص شد و حرکت کردیم 7.30

سی سرا ( اسم منطقه ای در مسیر ) 10.30

کفترخوانی 13.20

10 نفر کفترخوانی موندن و ما 5 نفر رفتیم که از منطقه سخته و بهمن زن تنگ بره رد بشیم و کارگاه بزنیم و بعد بقیه بیان...

ابتدای تنگ بره 13.15

دیدیم برف خیلی کمه و خطر بهمن خیلی خیلی کمه و جلودار بیسیم زد که بقیه هم بیان.

من در کنار مربی کوهنوردی خودم بودم و هرجا نکته ای بود میگفت و چیزی یادم میداد.

تا بین راه رفتیم روی یه تیکه سنگی نشستیم تا بقیه هم بیان.

بالای تنگ بره 14.30

وقتی همه رسیدن بالا یه استراحت خیلی کوتاه انجام شد و حرکت...

15.00 رسیدیم به یه جایی بین تنگه بره و اشتنیف که نمیدونم اسمش چیه ، ولی یه شیب بزرگ و تند پر از برف داشت که بعضی قسمت هاش یخ زده بود و احتمال بهمن میرفت...

همه رسیدن و طناب های انفرادی رو دادن و به هم گره زدیم و یکی یکی با طناب رد شدیم...

من چهارمین نفر رفتم...

بقیه هم اومن و خوشبختانه بهمنی نیومد...

قبل اینکه کسی رد بشه، یکی که اطلاعاتی داشت در مورد بهمن گرفتگی داشت به بقلیش که کمی استرس گرفته بود میگفت، منم که بلد نبودم یاد گرفتم! گفت کلا بیست دقیقه وقت داری که خودتو نجات بدی. اولین کار اینه که یه فضایی جلوی صورتت باز کنی و آب دهنت رو پرت کنی و به هرطرفی که بره میشه زمین و تو خلاف جهتش تلاش میکنی که خودتو نجات بدی...

رد شدن همه 15.45

اشتنیف 16.45

اینجا بود که شب خوابیدیم.

چند نفری سریع بخاری هیزمی موجود در کلبه رو را انداختن که باعث گرمی همه شد پس دمشون هم گرم باشه...

با همین گرما گتر ، جوراب و پوتینم رو که خیس شده بود خشک کردم.

شام ها آماده شد و صرف شد.

یه طرف یه تعداد سالاد شیرازی درست میکردن که با شام بخورن...

یه طرف سیب زمینی سرخ میکدن...

من روی بخاری سیبزمینی میپزوندم...

دوتا از خانوما گفتن که خیلی سردمونه و میخوایم بیایم پیش بخاری!!! منو رفیقم جامون ر باهاشون عوض کردیم و رفیقم موند کنار دیوار و من کنارش... تا وقتی که بخاری روشن بود همه چی عالی بود...

بعد شام منو دوستمو مربی میوه هامون رو ریختیم رو هم من یکی یکی پوست میگرفتمو سه سهم میکردمو میزدیم به بدن.

یه طرف دو نفر برف روی کپسول آب میکردن و چای میذاشتن...

دوتا چای هم زدیم و رفتم برای خواب... 23.00

هوا کلبه مطلوب بود و بدون کیسه خواب خوابیدم.

یهو دیدم از سرما زیاد بیدار شدم!!!

بخاری خاموش شده بود!!!

در خواب و بیداری میشنیدم که یکی داره فوت میکنه توی بخاری که دوباره آتش رو زنده کنه!

حالا چرا خاموش شدن بخاری باعث یخ شدن محیط شده بود؟ دلیلی این بود که بخاری دودش کامل از لوله خارج نمیشد و مقداریش میومد داخل و اتاق رو دود میگرفت و نتیجش میشد اشک چشم ها! به همین دلیل در رو نیمه باز میگذاشتن که دود بره بیرو و تا وقتی بخاری رو به راه بود مشکلی نبود ولی وقتی که بخاری خاموش شد دیگه دیگه...

گفتم خوب داره بخاری رو روشن میکنه پس نیازی نیست کیسه خواب در بیارم و دوباره سعی کردم بخوابم.

ولی دوباره بیدار شدم دیدم از سوراخ های بخاری نور در میاد پس دلیل بر روشن بودن داشت ولی گرماش رو حس نمیکردم! ناچاران به سختی کیسه خواب رو در آوردم و خزیدم بدرونش! زیپ کاپشن گورتکس تا آخر بالا ، کلاهش رو هم گذاشتم و زیپ کیسه خواب رو هم بستم! بعد چند دقیقه یکم گرم شدم...

برپا 6.00

صبح بچه ها میگفتن خیلی خروپف میکردی! من که کلی تعجب کرده بودم ولی وقتی میدیدم همه همچین حرفی میزنن باور کردم! چون هیچگونه سابقه خروپف کردن ندارم و نداشتم!

صبحانه میزان صرف شد و حرکت 7.20

بعد حدود 2 ساعت حرکت یه استراحت 5 دقیقه ای داشتیم و دوباره حرکت.

قله درفک 11.00

بعد گرفتن عکس و خوندن شعر قله و حرکت به سمت پایین 11.25

اربناب 13.15

نهار رو اینجا بود که زدیم... یه کنسرو لوبیا رو با یه کنسور تن ماهی قاطی کردیم و با نون زدیم به بدن.

حرکت 13.40

نورالعرش 16.00

تا مینی بوس برسه جلسه پایانی هم برگزار شد. کسی صحبتب نمیکرد گفتم اجازه هست من صحبت کنم و مسئول جلسه گفت البته.

گفتم : از اون جایی که معمولا اوایل جلسه به تقدیر و تشکر سپری میشه و منم که نقدی و پیشنهادی ندارم بهتره همین اول جلسه تشکر از همه ، برنامه خوبی بود ، تشکر از همه.

کسی نقدی پیشنهادی نکرد و رفیقمم هم تشکر کرد و بعد سرپرست برنامه هم گفت منم تشکر میکنماز همه و یه چیزی رو میخوام توضیح بدم که در کل بهتره که رعایت بشه. وقتی گفته میشه 6 برپا و 7 حرکت ، 7 حرکت باشه نه اینکه 7.30 حرکت کنیم و یا وقتی گفته میشه 5 دقیقه استراحت همون 5 دقیقه بشه نه بیشتر.

و در آخر همه دست زدیم و پایان.

مینی بوس هم اومد و سوار شدیم و ... 16.35

توی راه یه جایی نگه داشتند و نفری یه بستنی گرفتند ...


یه اتفاق جالب :از اول شروع حرکت (رودسرا) یه سگ مارو همراهی کرد! تا خود قله! تا نورالعرش! سوار مینی بوس که شدیم و حرکت کردیم دنبال مینی بوس میدوید... صحنه ای بود واسه خودش! بعضی ها که دیگه خیلی احساساتی شده بودند و میگفتند بیارینش داخل مینی بوس و ببریمش خونه!!!


رشت 19.15

خونه 19.30

(15 نفر، 4 نفر خانوم، 11 نفر آقا)

گیلان ، ماسوله ، مسیر شاه معلم

14.15 حرکت از رشت برای شب مانی روی قله شاه معلم

ماسوله 15.30

دوتا ماشین بودیم و یک جفت زنجیر چرخ!
به زور و زحمت فراوان 17.10 رسیدیم دوری کله

باد شدید و سرمای زیاد...

حرکت 18.45

تقریبا میشه گفت که یک سوم مسیر رو طی کرده بودیم به جایی رسیدیم که یه حالتی بود باد کمتری میومد 8.45

دو نفر عقب بودن ، موندیم تا اونارسیدن و بعد مشورتی طولانی درست دیدیم که ربگردیم پایین بجای رفتن بالا چون اونقدر باد شدید بود که زمان رسیدن به قله رو به عقب می اندات و از طرفی دوتا از افراد باید ساعت 8 صبح فردا ماسوله می بودند و برای اونا خیلی سخت میشد اگه میرفتیم تا قله و شب مانی میکردیم.

حرکت 9.15

گردپشته 22.20

تصمیم بر این بود که اینجا توی کلبه سنگی بمونیم ولی وقتی رسیدیم تصمیم گیری جدید صورت گرفت و رفتیم برای ماسوله...

ماسوله 00.00

ماشین ها رو پارک کردیم و چادر ها رو برپا کردیم...

همه رفتیم توی یه چادر و شام و خوردنی ها رو خوردیم... من که از 4 تای دیگه خیلی ضعیفتر و مبتدی تر و تجربه اول صعود شبانه اونم با این سختی بودم زودتر رفتم برای خوابیدن و اومدم چدر خودمون و زیراندازم رو گذاشتم و کیسه خواب و خواب...

خواب 1.50

بیدارباش 7.30

حرکت 8

رشت 10

گیلان ، ماسوله ، چشمه سنگی

* گروه گیلسا *

قرار 6.15 یخسازی

حرکت 6.20

ماسوله 7.15

حرکت 7.35

چشمه سنگی 10.10

وقتی رسیدم و پیستی که میشد جت اسکی رفت رو دیدم دیگه دست از نمیشناختم که هرچه سریع تر برم برای سر خوردن...

کیسه برای نشستن روش و سر خوردن رو برداشتم و رفتم با یکی از دوستام...

یه ده دقیقه ای فک کنم طول کشید تا رسیدیم به بالاترین نقطه که شیب خیلی زیادی هم داشت، اونقدری شیب بود که هرکسی دل نداشت تا اون بالا بره و از اونجا شروع کنه به سر خوردن! نشستیم رو کیسه و سر خودنمون شروع شد! هنوز چیزی از مسیر رو نیومده بودیم که کله ملق شدییییییییییییم... من باز تونستم خودم رو زود کنترل کنم و به سکون برسم ولی اون رفیقم همونطور پیچ پیچ خورد و یکی سر خورد و ... تا رسید به پایین. یکی اومد اونجا بگیرتش که اونم افتاد... و البته خوشبختانه آسیبی به همراه نداشت و در سلامت کامل بودیم.

از اونجایی که بودم دوباره شروع کردم سر خوردن و اومدم تا پایین... وای که چه حالی داد.

چندین و چندین و چندین و چندین بار سر خوردییییییییییییم... حسابی که حجال کردیم و عکس و فیلم گرفتیم دیگه بیخیال شدیم و اومدیم توی جمع بچه هایی که تنبل بودن و به محض رسین نشسته بودن...
یه برنامه برف بازی هم داشتیم که دوتایی اومدن به هدف کشتن من و خوشبختانه تونستم یکی رو بگیرم و نگه دارم ولی اون یکی تا میتونست تا جایی که دیکه نمیدونم دلش رحم اومد یا اینکه خودش خسته شد منه بی دفاع رو زد... فقط کاری که میتونستم بکنم این بود که محکم اونی که داشتم رو نگه دارم که اونم به اونی که در حال زدنم بود اضافه نشه!!!
بعد از جان بدر بردن از این مرحله یکی دیگه اومد کل کل کرد گفتم بریم تن به تن و رفتییییییییم... دو سه باری در حد ترکوندن بردمش و پشتشو به زمین زدم و برف زدمش ولی نترکوندمش... تا دیگه خودش بیخیال شد...

یه آقای سن بالایی هم همراهمون بود که کلا گیاه خوار بود و هرچیزی که حیوانی بود حتی تخم مرغ هم در برنامه غذاییش جایی نداشت. خیلی آدم جالبی بود، دومین باری بود که میدیدمش و بر خورد داشتم باهاش... به کمک دوستان برای جمع آوری هیزم و استادی همون آقا آتش خوبی درست کردیم و دور همی گرم شدیم. در آخر این آقا که دوستان به شوخی قارچ خور صداش میکردن قارچ کبابی مخصوص خودش رو روی ذغال بدست اومده از آتش درست کرد و به علت تعداد افراد قارچ طلب زیاد بود بمن یه دونه رسید... من کلا زیاد قارچ خور نیستم یعنی زیاد حال نمیکنم ولی این یه چیز دیگه بوددددددددد... 

در انتخها هم عکسی دست جمعی و اتمام برنامه و حرکت به سمت شهر... 15.30

پایین 16.30

حرکت 16.45

رشت 18.40

خونه 18.45

همدان ، الوند 3584

قرار ساعت 23.30 چهارشنبه 11 دی ماه، میدان فرهنگ

حرکت 00.00

همدان 7.30 صبح پنج شنبه

پایه کوه 8.30

حرکت 9.00

پناهگاه اول 11.50

حرکت برای الوند 12.40

بیست دقیقه ای قله 15.15

برگشت به پناهگاه 15.30

پناهگاه 16.35

(21 نفر رفتیم و برگشتیم)


بیدار باش صبح جمعه 5.00

حرکت برای قله کلاغلان 6.20

(17 نفر، 1 خانم و بقیه آقا)

پناهگاه قبل کلاغلان 8.30

من و یکی از آقایون نرفتیم قله! من بعلت نداشتن دستکش مناسب :(

برگشت همنوردان به پناهگاه 9.30

حرکت روی آبپخش بسمت الوند 9.40

الوند 15.55

گروه ما و بقیه همنوردان که با ما نیومده بودن کلاغلان و از پایین برای الوند حرکت کرده بودن، باهم رسیدیم الوند و کلی باعث شادی شد همین موضوع :)

حرکت بسمت پناهگاه اول 11.10

پناهگاه 12.45

حرکت بسمت تلکابین و پایین 15.00

پایین 15.30

حرکت اتوبوس بسمت رشت 18.10

رشت 00.45 دقیقه شنبه 14 دی ماه

خونه 1.00


( کلا 26 نفر )

گیلان ، ماسوله ، شیرین دشت

* گروه گیلسا *

قرار ساعت 6.15 یخسازی

حرکت از رشت 6.45 یخسازی

دوستان زیر انداز از خاطرشان رفته بود و من با ماشین یکی از دوستان که از انزلی همیشه با ما میومد رفتیم خونه و من زیر انداز برداشتم و رفتیم و به مینی بوس رسیدیم.

فومن 7.15

فومن چندین نفر بهمون اضافه شدن و حرکت کردیم.

از فومن 7.30

ماسوله 8.20

خیلیییییییییییی سرد بود! همه سریع لباس هاشون رو زیاد کردن تا در مقابل سرمای بنظرم لذت بخش، خودشون رو حفظ کنن.

حرکت برای شیرین دشت 8.30

مسیر جاهاییش یخ زده بود و لیز بازاری بود واسه خودش و جا نمونه بگم که خودمم که لیز قشنگ خوردم که قشنگ تابلو شدم چون باتوم تو دستم بود ولی ازش استفاده نمیکردم 

مسیر کمی طولانی شد بخاطر همین چیزا ولی مسیر زیبا بود با برف خوشگل.
گهگاهی برای رفع خستگی یکی از دوستان داد میزدن:
به افتخار گروه خوب و پرشور گیلسا، "هیپ هیپ..." بقیه داد میزدن "هوووووووووورا..." چند بار بعد از تکرار از جمله، نفر اول می گفت "هیپیپیپیپیپ..." بقیه داد میزدن "هووووووراااااااااااااااااااااااا..." 

و بالاخره رسیدیم...

شیرین دشت 10.50

بعد از مستقر شدنو کمی هیزم جمع کردن از برای آتش و گرم شدن افراد یخ زده، رفتیم برای سرسره بازی روی برف، بقول یکی از دوستان "جت اسکی" 

اینقدر سر خوردیم رفتم پایین و به سختی اومدیم بالا که دیگه دیگه...

یه بارم دستم خیلی سرد شده بود که پناه آوردم به آتشی که رها شده و بی حال بود اول یکم جان دادم بهش و بعد ازش استفاده کردم برای جان دادن به انگشتان از دست رفته خودم.
و دوباره رفتم برای سر خودن...

این بار هم فیلم گرفتیم و هم عکس، خیلی خوب شده بودن، عکس ها منظورمه.

از سرسره بازی که دست کشیدیم اومدیم یکمی غذا زدیم به بدن و بعد بچه ها رو جمع کردیم برای برف بازی که البته بقول دوستمون برف بازی ما اینطور نیست که روبروی هم با فاصله بمونیم و به هم برف بزنیم بلکه منظور از برف بازی همون کشتی کج در برف میباشد 

وایییییی که چه حالی داد...

من فقط یه گلوگه برف خورم اونم اشتباهی و از فاصله دو متری! اونم کجا؟! مسقیم توی صورتم و چشم چپ  رسما تا چندین دقیقه چیزی نمیدیدم! 

بعد بر ف باز هم کم کم جمع کردیم برای برگشتن...

عکس جمعی یادگاری رو هم گرفتیم و حرکت 15.00

قبل حرکت یه یخ شکنی داشتم که بستم کف پوتین واسه اینکه هم خودم سر نخورم و هم اینکه اگه جایی سر بود بتونیم به بقیه کمکی در توانم داشته باشم. 

و واقعا هم عالی بود 

ماسوله 16.45

حرکت برای رشت 17.00

رشت 18.45

(26 نفر بودیم، 15 تا پسر، 11 تا دختر)

گیلان ، ماسوله ، مسیر شاه معلم

قرار یخسازی ساعت 4

زمان حرکت از رشت 4.45 ( مینی بوس دیر اومد! )

فومن 5.10 ( صبحانه زدیم، من چای زدم، صبحونه خونه قبل حرکت زده بودم به بدن  )
از فومن 5.30

ماسوله 6.35

ماسوله برف بود و تا جایی که ماشین میتونست بره رفتیم بالا (کنار بیمارستان ماسوله) ، راننده گفت زنجیر چرخ ببندم ، سرپرست گفت نیاز نیس و پیاده شدیم.

حرکت به سمت بالا 6.50

دری کله (کلبه سنگی) 9.50

حرکت به بالا 10.15

بالای اولین یال 12.05

موندیم تا سه تا سرپرست مشترکی که داشتیم با هم تصمیم بگیرن که ادامه بدیم یا برگردیم چون این برنامه مشترک چهار گروه بود و میخواستن افراد رو بسنجن برای برنامه سبلان و هدف اصلی رفتن به قله نبود.

یه چندین نکته آموزشی آرمان حداد تنها هیمالیا نورد گیلانی به ما گفت و حرکت کردیم یکمی رفتیم بالا و برگشتیم پایین.

حرکت به بالا 12.20

برگشت 12.35

دوری کله (کلبه سنگی) 13.55

یه چند نفری موقع رفتن اینجا مونده بودن و ما رفته بودیم بالا.

حرکت به پایین 14.25

امامزاده بین راه 15.20

یه جلسه پایانی و انتقاد و پیشنهاد اینجا برگذار شد و دوستان حرفایی زدند و حرکت کردیم به پایین.

حرکت 15.30

ماسوله 16

حرکت به سمت رشت 16.30

رشت 18.05

خونه 18.15

تو این برنامه گورتکس بالا تنه و گتری که تازه گرفته رو بودم رو استفاده کردم و کلی صعود رو برام راحت کرده بود 

(20 نفر بودیم، چند نفری کلبه سنگی دوری کله موندن و ما رفتیم و و برگشتیم.)

گیلان ، ماسوله ، شاه معلم 3058 (5)

* گروه گیلسا *

زمان حرکت از رشت 5.20

فومن 5.45 ( صبحانه زدیم، من املت و بعدش چای زدم  )
از فومن 6.20

ماسوله 7.00

تا جایی که ماشین میتونست توی برف بره رفتیم بالا و میشه گفت نیم ساعت با پای پیاده مونده به "دوری کله" پیاده شدیم و حرکت کردیم برای قله ، 7.45

بالا و از بالا 12.35

در برگشت همون اولش رو بدلیل مه شدید اشتباه رفتیم و یکمی طول کشید تا مسیر رو پیدا کنیم.
پایین 15.45

ماسوله 17

رفتیم مغازه احمد آقا ( من تازه آشنا شدم ، آقایی که بیشتر کوهنورد های رشت رو مشناسه )

کنار بخاری هیزمی تازه ساختش خودمون رو گرم کردیم، ولی بهتره در مورد خودم بگم کمی خودم رو خشک کردم 

حرکت بسمت رشت 17.30

رشت 19

(8نفر بودیم، 2نفر نیمه راه برگشتن، بقیه رفتیم قله)

اولین صعود به دیوار

امشب برای اولین بار مربی اجازه داد که از دیواره صعود کنیم. 

و من اولین نفر سریع رفتم صندلی ( همون هارنس ) رو پوشیدم و اومدم و رفتم بالا 

تا بالای بالا رفتم 

البته کار خیلی بزرگی نکردم، چون از گیره هایی استفاده کردم که خیلی بزرگ بودن و بهش میگفتن هزاری 

یکی از بچه های قوی باشگاه موقع خداحافظی بهم گفت دمت گرم یه حرکت زدی خیلی حال کردم! گفتم ممنون ولی حالا کدوم حرکتم بود؟!  گفت (دیواره رو نشون داد) فلان جا... حرفی نزدم دیگه فقط ذوق کردم 
منظورش آخرای کار بود که یکم خسته شده بودم و دستم نمیرسید به گیره بعدی و از طرفی هم بدلیل خستگی نمیتونستم روی پاهام بلند شم، اگه بلند میشدم میرسیدم. اونجا اومدم دو تا دستم رو کنار هم روی یه قسمتی از دیواره محکم کردم و جای پامو به گیره ی بالاتری عوض کردم و با کمی بلند شدن تونستم گیره بالایی رو با دست بگیرم و اون دوستمون منظورش همون حرکت جفت دستم بود 

خلاصه خیلی حال داد این جلسه از باشگاه 

گیلان ، ماسوله ، خلیل دشت ، گدوک 2800

زمان حرکت از رشت 5.15

ماسوله 7.15

خلیل دشت 9.45

گدوک 12.45

خلیل دشت 13.45 ( 13 از بالا حرکت کردیم و بدلیل سر خوردن در هنگام پایین اومدن زمان خیلی کم شد! یه حالی داد که نگو  )
ماسوله 16

رشت 18.45

گیلان ، ماسوله ، شاه معلم 3058 (4)

* گروه گیلسا *

قرار ساعت 5 بود که من خواب موندم.

پنج از خواب با صدای زنگ گوشی که یکی از بچه ها زنگ میزد بیدار شدم! چون کوله ام رو شب بسته بودم تونستم 5.15 برسم پای مینیبوس 

حرکت از رشت 5.20

فومن 6

از فومن 7.30

پایه کوه (دوری کله) 9

بالا 13.30

از بالا 14.00

پایین (دوری کله) 16.15

رشت 19.30

گیلان ، ماسوله ، للندیز ، کله قندی 2600 ، آسمان کوه 2736

* گروه گیلسا *

رشت 5.15

ماسوله 6.30

اولین توقف در للندیز داشتیم که صبحانه زدیم و حرکت برای کله قندی.

دومین توقف کله قندی بود که هم کلی عکس گرفتیم و هم یکمی خوراک زدیم.

توقف سوم بیست دقیقه ای آسمان کوه بود که در اونجا سه نفر برگشتن و اومدن نزدیکای کله قندی موندن.

آسمان کوه 14.15

برگشتیم اومدیم پیششون، یکمی تنقلات زدیم و حرکت کردیم بسمت پایین.

للندیز هم توقف کوتاهی داشتیم و دوباره حرکت برای ماسوله.

ماسوله 19.30

رشت 21.15

(6 نفر آقا)

گیلان ، ماسوله ، شاه معلم 3058 (3)

* گروه گیلسا *

رشت 4.15

ماسوله 5.45

شاه معلم 13.30

برگشت 13.45

ماسوله 18.45

رشت 20.45

(9نفر بودیم، 7نفر آقا و 2 نفر خانم، به پاگرد که رسیدیم 4 نفر (3آقا، 1خانم) برگشتن و ما رفتیم.)

گیلان ، ماسوله ، کوه روبار

* گروه گیلسا *

حرکت از رشت 5.45

ماسوله 7.30

کوه روبار 10.30

نهار بال و کباب مرغ داشتیم 

وسطی هم بازیم کردیم با دوستان 

برگشت 15.15

ماسوله 17.45

رشت 19.45

( 25 نفر بودیم، 18 نفر آقا، 7 نفر خانوم.)

در این برنامه مسئولیت مشکل و سخت عقب داری بر عهده من بود .