لذت کوهنوردی

کوهپیمایی یا کوهنوردی فعالیتی است که هر کسی با دید متفاوتی به آن مینگرد...

لذت کوهنوردی

کوهپیمایی یا کوهنوردی فعالیتی است که هر کسی با دید متفاوتی به آن مینگرد...

گیلان ، ماسوله ، مسیر شاه معلم

14.15 حرکت از رشت برای شب مانی روی قله شاه معلم

ماسوله 15.30

دوتا ماشین بودیم و یک جفت زنجیر چرخ!
به زور و زحمت فراوان 17.10 رسیدیم دوری کله

باد شدید و سرمای زیاد...

حرکت 18.45

تقریبا میشه گفت که یک سوم مسیر رو طی کرده بودیم به جایی رسیدیم که یه حالتی بود باد کمتری میومد 8.45

دو نفر عقب بودن ، موندیم تا اونارسیدن و بعد مشورتی طولانی درست دیدیم که ربگردیم پایین بجای رفتن بالا چون اونقدر باد شدید بود که زمان رسیدن به قله رو به عقب می اندات و از طرفی دوتا از افراد باید ساعت 8 صبح فردا ماسوله می بودند و برای اونا خیلی سخت میشد اگه میرفتیم تا قله و شب مانی میکردیم.

حرکت 9.15

گردپشته 22.20

تصمیم بر این بود که اینجا توی کلبه سنگی بمونیم ولی وقتی رسیدیم تصمیم گیری جدید صورت گرفت و رفتیم برای ماسوله...

ماسوله 00.00

ماشین ها رو پارک کردیم و چادر ها رو برپا کردیم...

همه رفتیم توی یه چادر و شام و خوردنی ها رو خوردیم... من که از 4 تای دیگه خیلی ضعیفتر و مبتدی تر و تجربه اول صعود شبانه اونم با این سختی بودم زودتر رفتم برای خوابیدن و اومدم چدر خودمون و زیراندازم رو گذاشتم و کیسه خواب و خواب...

خواب 1.50

بیدارباش 7.30

حرکت 8

رشت 10

گیلان ، ماسوله ، چشمه سنگی

* گروه گیلسا *

قرار 6.15 یخسازی

حرکت 6.20

ماسوله 7.15

حرکت 7.35

چشمه سنگی 10.10

وقتی رسیدم و پیستی که میشد جت اسکی رفت رو دیدم دیگه دست از نمیشناختم که هرچه سریع تر برم برای سر خوردن...

کیسه برای نشستن روش و سر خوردن رو برداشتم و رفتم با یکی از دوستام...

یه ده دقیقه ای فک کنم طول کشید تا رسیدیم به بالاترین نقطه که شیب خیلی زیادی هم داشت، اونقدری شیب بود که هرکسی دل نداشت تا اون بالا بره و از اونجا شروع کنه به سر خوردن! نشستیم رو کیسه و سر خودنمون شروع شد! هنوز چیزی از مسیر رو نیومده بودیم که کله ملق شدییییییییییییم... من باز تونستم خودم رو زود کنترل کنم و به سکون برسم ولی اون رفیقم همونطور پیچ پیچ خورد و یکی سر خورد و ... تا رسید به پایین. یکی اومد اونجا بگیرتش که اونم افتاد... و البته خوشبختانه آسیبی به همراه نداشت و در سلامت کامل بودیم.

از اونجایی که بودم دوباره شروع کردم سر خوردن و اومدم تا پایین... وای که چه حالی داد.

چندین و چندین و چندین و چندین بار سر خوردییییییییییییم... حسابی که حجال کردیم و عکس و فیلم گرفتیم دیگه بیخیال شدیم و اومدیم توی جمع بچه هایی که تنبل بودن و به محض رسین نشسته بودن...
یه برنامه برف بازی هم داشتیم که دوتایی اومدن به هدف کشتن من و خوشبختانه تونستم یکی رو بگیرم و نگه دارم ولی اون یکی تا میتونست تا جایی که دیکه نمیدونم دلش رحم اومد یا اینکه خودش خسته شد منه بی دفاع رو زد... فقط کاری که میتونستم بکنم این بود که محکم اونی که داشتم رو نگه دارم که اونم به اونی که در حال زدنم بود اضافه نشه!!!
بعد از جان بدر بردن از این مرحله یکی دیگه اومد کل کل کرد گفتم بریم تن به تن و رفتییییییییم... دو سه باری در حد ترکوندن بردمش و پشتشو به زمین زدم و برف زدمش ولی نترکوندمش... تا دیگه خودش بیخیال شد...

یه آقای سن بالایی هم همراهمون بود که کلا گیاه خوار بود و هرچیزی که حیوانی بود حتی تخم مرغ هم در برنامه غذاییش جایی نداشت. خیلی آدم جالبی بود، دومین باری بود که میدیدمش و بر خورد داشتم باهاش... به کمک دوستان برای جمع آوری هیزم و استادی همون آقا آتش خوبی درست کردیم و دور همی گرم شدیم. در آخر این آقا که دوستان به شوخی قارچ خور صداش میکردن قارچ کبابی مخصوص خودش رو روی ذغال بدست اومده از آتش درست کرد و به علت تعداد افراد قارچ طلب زیاد بود بمن یه دونه رسید... من کلا زیاد قارچ خور نیستم یعنی زیاد حال نمیکنم ولی این یه چیز دیگه بوددددددددد... 

در انتخها هم عکسی دست جمعی و اتمام برنامه و حرکت به سمت شهر... 15.30

پایین 16.30

حرکت 16.45

رشت 18.40

خونه 18.45

همدان ، الوند 3584

قرار ساعت 23.30 چهارشنبه 11 دی ماه، میدان فرهنگ

حرکت 00.00

همدان 7.30 صبح پنج شنبه

پایه کوه 8.30

حرکت 9.00

پناهگاه اول 11.50

حرکت برای الوند 12.40

بیست دقیقه ای قله 15.15

برگشت به پناهگاه 15.30

پناهگاه 16.35

(21 نفر رفتیم و برگشتیم)


بیدار باش صبح جمعه 5.00

حرکت برای قله کلاغلان 6.20

(17 نفر، 1 خانم و بقیه آقا)

پناهگاه قبل کلاغلان 8.30

من و یکی از آقایون نرفتیم قله! من بعلت نداشتن دستکش مناسب :(

برگشت همنوردان به پناهگاه 9.30

حرکت روی آبپخش بسمت الوند 9.40

الوند 15.55

گروه ما و بقیه همنوردان که با ما نیومده بودن کلاغلان و از پایین برای الوند حرکت کرده بودن، باهم رسیدیم الوند و کلی باعث شادی شد همین موضوع :)

حرکت بسمت پناهگاه اول 11.10

پناهگاه 12.45

حرکت بسمت تلکابین و پایین 15.00

پایین 15.30

حرکت اتوبوس بسمت رشت 18.10

رشت 00.45 دقیقه شنبه 14 دی ماه

خونه 1.00


( کلا 26 نفر )

گیلان ، ماسوله ، شیرین دشت

* گروه گیلسا *

قرار ساعت 6.15 یخسازی

حرکت از رشت 6.45 یخسازی

دوستان زیر انداز از خاطرشان رفته بود و من با ماشین یکی از دوستان که از انزلی همیشه با ما میومد رفتیم خونه و من زیر انداز برداشتم و رفتیم و به مینی بوس رسیدیم.

فومن 7.15

فومن چندین نفر بهمون اضافه شدن و حرکت کردیم.

از فومن 7.30

ماسوله 8.20

خیلیییییییییییی سرد بود! همه سریع لباس هاشون رو زیاد کردن تا در مقابل سرمای بنظرم لذت بخش، خودشون رو حفظ کنن.

حرکت برای شیرین دشت 8.30

مسیر جاهاییش یخ زده بود و لیز بازاری بود واسه خودش و جا نمونه بگم که خودمم که لیز قشنگ خوردم که قشنگ تابلو شدم چون باتوم تو دستم بود ولی ازش استفاده نمیکردم 

مسیر کمی طولانی شد بخاطر همین چیزا ولی مسیر زیبا بود با برف خوشگل.
گهگاهی برای رفع خستگی یکی از دوستان داد میزدن:
به افتخار گروه خوب و پرشور گیلسا، "هیپ هیپ..." بقیه داد میزدن "هوووووووووورا..." چند بار بعد از تکرار از جمله، نفر اول می گفت "هیپیپیپیپیپ..." بقیه داد میزدن "هووووووراااااااااااااااااااااااا..." 

و بالاخره رسیدیم...

شیرین دشت 10.50

بعد از مستقر شدنو کمی هیزم جمع کردن از برای آتش و گرم شدن افراد یخ زده، رفتیم برای سرسره بازی روی برف، بقول یکی از دوستان "جت اسکی" 

اینقدر سر خوردیم رفتم پایین و به سختی اومدیم بالا که دیگه دیگه...

یه بارم دستم خیلی سرد شده بود که پناه آوردم به آتشی که رها شده و بی حال بود اول یکم جان دادم بهش و بعد ازش استفاده کردم برای جان دادن به انگشتان از دست رفته خودم.
و دوباره رفتم برای سر خودن...

این بار هم فیلم گرفتیم و هم عکس، خیلی خوب شده بودن، عکس ها منظورمه.

از سرسره بازی که دست کشیدیم اومدیم یکمی غذا زدیم به بدن و بعد بچه ها رو جمع کردیم برای برف بازی که البته بقول دوستمون برف بازی ما اینطور نیست که روبروی هم با فاصله بمونیم و به هم برف بزنیم بلکه منظور از برف بازی همون کشتی کج در برف میباشد 

وایییییی که چه حالی داد...

من فقط یه گلوگه برف خورم اونم اشتباهی و از فاصله دو متری! اونم کجا؟! مسقیم توی صورتم و چشم چپ  رسما تا چندین دقیقه چیزی نمیدیدم! 

بعد بر ف باز هم کم کم جمع کردیم برای برگشتن...

عکس جمعی یادگاری رو هم گرفتیم و حرکت 15.00

قبل حرکت یه یخ شکنی داشتم که بستم کف پوتین واسه اینکه هم خودم سر نخورم و هم اینکه اگه جایی سر بود بتونیم به بقیه کمکی در توانم داشته باشم. 

و واقعا هم عالی بود 

ماسوله 16.45

حرکت برای رشت 17.00

رشت 18.45

(26 نفر بودیم، 15 تا پسر، 11 تا دختر)