لذت کوهنوردی

کوهپیمایی یا کوهنوردی فعالیتی است که هر کسی با دید متفاوتی به آن مینگرد...

لذت کوهنوردی

کوهپیمایی یا کوهنوردی فعالیتی است که هر کسی با دید متفاوتی به آن مینگرد...

گیلان ، دیلمان ، اربناب ، درفک 2733

* گروه گیلسا *

سرپرست این برنامه من بودم و برنامه رو با شرایطی شروع کردیم که راهنمای ما از شب قبل مارو جا گذاشته بود!

20 نفر بودیم، از رشت سر وقت حرکت کردیم 05.30

یکمی مونده به اربناب 08.40

یه توضیح کلی در مورد برنامه دادم، توضیحات اضافه کلی.
یه وقت 20 دقیقه ای دادم که همه یه چیزی بخورن و آماده حرکت بشیم.

بچه های گروه رو معرفی کردم و حرکت 09.10
منو پویا قبلا یک بار از این مسیر برگشته بودیم! پویا و جمال رو گذاشتیم راهنما...
یکی دو جا در طول مسیر موندیم برای استراحت.
از دور که قله رو دیدم کلی از خستگی بچه ها رفع شد و ادامه مسیر رو طی کردیم.

درفک 12.20
استراحت کردیم و عکس گرفتیم و به پیشنهاد بعضی از دوستان تصمیم گرفتیم در برگشت به یخچال هم یه سری بزنیم.

حرکت کردیم 12.50

رسیدیم غار 13.30

داخل غار سررررررد بود و دهانه غار خنک، توی اون هوای گررررررررم نعمتی بود واسه خودش و تصمیم بر این شد که نهارمون رو همینجا بخوریم.

املت درست کردم و خوردیم و یه سری هم رفتیم داخل غار و یکم برف بازی و عکس یادگاری و اومدیم بالا و حرکت 14.25

یکم اومدیم و رسیدیم پیش چادر و خونه های چوپان ها و یه نیسانی هم اونجا بود! بچه ها هم منتظر همچین چیزی هستند و وحید و پویا رفتن صحبت کردند که راننده گرون گفت و ما بیخیال شدیم و یکم اومدیم اینورتر دیدیم یه نیسان دیگه هم هست و رفتیم صحبت کردیم و با قیمت پایین تری قبول کرد که مارو برسونهتا اربناب.
تا بچه ها سوال بشن من و پویا رفتیم پیش آقایونی که داشتند شیر بز رو میدوشیدن، خیلی جالب بود جلوی در ورود و خروج  بزها نشسته بودند و یکی یکی بز ها رو میاوردند بیرون و میدوشیدند و ول میکردند و میرفتن سرغ بعدی.

حرکت با نیسان 14.50

داخل نیسان شادی و خنده و آواز و دست تا رسیدیم اربناب پیاده شدیم 15.50
به خیال شیر آب پیاده شده بودیم ولی شیر بود و آبی نمیومد!!!
پیاده رفتیم تا پیش مینی بوس.

هرکی خسته بود استراحت کرد و هرکی هم که حال داشت اومدیم استپ هوایی بازی کردیم و بعدش هم جمع کردیم و حرکت 16.30

رشت 19.15

خونه 19.25

گیلان ، دیلمان ، درفک 2733

قرار 4.00 فرهنگ روبروی دخانیات فرهنگ

یکمی دیر بیدار شدم ولی به موقع رسیدم، قبل 4 اونجا بودم و چندین نفری اومده بودن و مسئول تدارکات بخش غذایی هر کس رو بهش داد که شامل دو تا ساندویچ کوکو مرغ ، یه ساندویچ نون و پنیر و سبزی ، یه بسته میوه (هویج و سیب و پرتقال و خیار) ، یه بسته (شکلات و بیسکوییت های گوناگون) ، یه کنسرو لوبیا ( برای بعضی ها تن ماهی ) و یه بسته نان لواش

حرکت 4.20

امام زاده هاشم

شهر بیجار

رودسرا

پایه کوه 7.00

از ماشین که پیاده شدیم... فقط میلرزیدیم... همه رو نمیدونم! من اینطور بودم!!!
جلسه ابتدایی انجام شد، سرپرست، راهنما، جلودار، عقب دار مشخص شد و حرکت کردیم 7.30

سی سرا ( اسم منطقه ای در مسیر ) 10.30

کفترخوانی 13.20

10 نفر کفترخوانی موندن و ما 5 نفر رفتیم که از منطقه سخته و بهمن زن تنگ بره رد بشیم و کارگاه بزنیم و بعد بقیه بیان...

ابتدای تنگ بره 13.15

دیدیم برف خیلی کمه و خطر بهمن خیلی خیلی کمه و جلودار بیسیم زد که بقیه هم بیان.

من در کنار مربی کوهنوردی خودم بودم و هرجا نکته ای بود میگفت و چیزی یادم میداد.

تا بین راه رفتیم روی یه تیکه سنگی نشستیم تا بقیه هم بیان.

بالای تنگ بره 14.30

وقتی همه رسیدن بالا یه استراحت خیلی کوتاه انجام شد و حرکت...

15.00 رسیدیم به یه جایی بین تنگه بره و اشتنیف که نمیدونم اسمش چیه ، ولی یه شیب بزرگ و تند پر از برف داشت که بعضی قسمت هاش یخ زده بود و احتمال بهمن میرفت...

همه رسیدن و طناب های انفرادی رو دادن و به هم گره زدیم و یکی یکی با طناب رد شدیم...

من چهارمین نفر رفتم...

بقیه هم اومن و خوشبختانه بهمنی نیومد...

قبل اینکه کسی رد بشه، یکی که اطلاعاتی داشت در مورد بهمن گرفتگی داشت به بقلیش که کمی استرس گرفته بود میگفت، منم که بلد نبودم یاد گرفتم! گفت کلا بیست دقیقه وقت داری که خودتو نجات بدی. اولین کار اینه که یه فضایی جلوی صورتت باز کنی و آب دهنت رو پرت کنی و به هرطرفی که بره میشه زمین و تو خلاف جهتش تلاش میکنی که خودتو نجات بدی...

رد شدن همه 15.45

اشتنیف 16.45

اینجا بود که شب خوابیدیم.

چند نفری سریع بخاری هیزمی موجود در کلبه رو را انداختن که باعث گرمی همه شد پس دمشون هم گرم باشه...

با همین گرما گتر ، جوراب و پوتینم رو که خیس شده بود خشک کردم.

شام ها آماده شد و صرف شد.

یه طرف یه تعداد سالاد شیرازی درست میکردن که با شام بخورن...

یه طرف سیب زمینی سرخ میکدن...

من روی بخاری سیبزمینی میپزوندم...

دوتا از خانوما گفتن که خیلی سردمونه و میخوایم بیایم پیش بخاری!!! منو رفیقم جامون ر باهاشون عوض کردیم و رفیقم موند کنار دیوار و من کنارش... تا وقتی که بخاری روشن بود همه چی عالی بود...

بعد شام منو دوستمو مربی میوه هامون رو ریختیم رو هم من یکی یکی پوست میگرفتمو سه سهم میکردمو میزدیم به بدن.

یه طرف دو نفر برف روی کپسول آب میکردن و چای میذاشتن...

دوتا چای هم زدیم و رفتم برای خواب... 23.00

هوا کلبه مطلوب بود و بدون کیسه خواب خوابیدم.

یهو دیدم از سرما زیاد بیدار شدم!!!

بخاری خاموش شده بود!!!

در خواب و بیداری میشنیدم که یکی داره فوت میکنه توی بخاری که دوباره آتش رو زنده کنه!

حالا چرا خاموش شدن بخاری باعث یخ شدن محیط شده بود؟ دلیلی این بود که بخاری دودش کامل از لوله خارج نمیشد و مقداریش میومد داخل و اتاق رو دود میگرفت و نتیجش میشد اشک چشم ها! به همین دلیل در رو نیمه باز میگذاشتن که دود بره بیرو و تا وقتی بخاری رو به راه بود مشکلی نبود ولی وقتی که بخاری خاموش شد دیگه دیگه...

گفتم خوب داره بخاری رو روشن میکنه پس نیازی نیست کیسه خواب در بیارم و دوباره سعی کردم بخوابم.

ولی دوباره بیدار شدم دیدم از سوراخ های بخاری نور در میاد پس دلیل بر روشن بودن داشت ولی گرماش رو حس نمیکردم! ناچاران به سختی کیسه خواب رو در آوردم و خزیدم بدرونش! زیپ کاپشن گورتکس تا آخر بالا ، کلاهش رو هم گذاشتم و زیپ کیسه خواب رو هم بستم! بعد چند دقیقه یکم گرم شدم...

برپا 6.00

صبح بچه ها میگفتن خیلی خروپف میکردی! من که کلی تعجب کرده بودم ولی وقتی میدیدم همه همچین حرفی میزنن باور کردم! چون هیچگونه سابقه خروپف کردن ندارم و نداشتم!

صبحانه میزان صرف شد و حرکت 7.20

بعد حدود 2 ساعت حرکت یه استراحت 5 دقیقه ای داشتیم و دوباره حرکت.

قله درفک 11.00

بعد گرفتن عکس و خوندن شعر قله و حرکت به سمت پایین 11.25

اربناب 13.15

نهار رو اینجا بود که زدیم... یه کنسرو لوبیا رو با یه کنسور تن ماهی قاطی کردیم و با نون زدیم به بدن.

حرکت 13.40

نورالعرش 16.00

تا مینی بوس برسه جلسه پایانی هم برگزار شد. کسی صحبتب نمیکرد گفتم اجازه هست من صحبت کنم و مسئول جلسه گفت البته.

گفتم : از اون جایی که معمولا اوایل جلسه به تقدیر و تشکر سپری میشه و منم که نقدی و پیشنهادی ندارم بهتره همین اول جلسه تشکر از همه ، برنامه خوبی بود ، تشکر از همه.

کسی نقدی پیشنهادی نکرد و رفیقمم هم تشکر کرد و بعد سرپرست برنامه هم گفت منم تشکر میکنماز همه و یه چیزی رو میخوام توضیح بدم که در کل بهتره که رعایت بشه. وقتی گفته میشه 6 برپا و 7 حرکت ، 7 حرکت باشه نه اینکه 7.30 حرکت کنیم و یا وقتی گفته میشه 5 دقیقه استراحت همون 5 دقیقه بشه نه بیشتر.

و در آخر همه دست زدیم و پایان.

مینی بوس هم اومد و سوار شدیم و ... 16.35

توی راه یه جایی نگه داشتند و نفری یه بستنی گرفتند ...


یه اتفاق جالب :از اول شروع حرکت (رودسرا) یه سگ مارو همراهی کرد! تا خود قله! تا نورالعرش! سوار مینی بوس که شدیم و حرکت کردیم دنبال مینی بوس میدوید... صحنه ای بود واسه خودش! بعضی ها که دیگه خیلی احساساتی شده بودند و میگفتند بیارینش داخل مینی بوس و ببریمش خونه!!!


رشت 19.15

خونه 19.30

(15 نفر، 4 نفر خانوم، 11 نفر آقا)