لذت کوهنوردی

کوهپیمایی یا کوهنوردی فعالیتی است که هر کسی با دید متفاوتی به آن مینگرد...

لذت کوهنوردی

کوهپیمایی یا کوهنوردی فعالیتی است که هر کسی با دید متفاوتی به آن مینگرد...

گیلان ، ماسوله ، خلیل دشت

* گروه گیلسا *

حرکت از رشت 06.00

ماسوله 07.45

خلیل دشت 12.00

حرکت 16.30

ماسوله 18.40

حرکت 19.15

رشت 20.45

خونه 20.55

گیلان ، ماسوله ، شاه معلم 3058 (6)

این برنامه همراه گروه خودمون نبودم. (کانون کوهنوردان)

حرکت از رشت 18.45

ماسوله 20.15

بعد از صحبت سرپرست برنامه و نرمشی کوتاه حرکت کردیم 20.30

تعداد نفراتمون زیاد بود، حدود 50 بودیم. و بهمین دلیل سرعت حرکت پایین بود و سرپرست نان استاپی که داشتیم بدون استراحت رفتیم!!!

بدون استراحت ، کلبه سنگی 22.05

5 دقیقه استراحت در حد اضافه کردن لباس بخاطر بارش جزئی و باد و حرکت 22.10

بدون استراحت تا پاگرد!

5 دقیقه استراحت و حرکت برای قله! در همین پنج دقیقه فقط تونستیم خربزه ای که یکی از بچه های ما آورده بود رو بخوریم.

در تمام مسیر با مشکل بزرگی خواب آلودگی دست و پنجه نرم میکردم و به سختی رسیدم به قله!

قله 02.20

یه رب استراحتی که همراه با گرفتن عکس دسته جمعی و خوردن لقمه کوچکی...

حرکت 02.35

در برگشت به انتهای یال رسیده بودیم و در حال پایین اومدن از قسمت سنگی بودیم که خورشید در حال طلوع بود و من یه جایی نشستم که یه عکس خوشگل بگیرم و یهو دیدم که مربی داد میزنه سنگ، سنگ و منو صدا میکنه! من تنها کاری که بفکرم رسید این بود که همونطور که نشسته بودم سرم رو بگیرم پایین تر که پشت کوله باشه و اگه سنگ بهم خورد بخوره به کوله ام و سنگ به فاصله یک متری من خورد به زمینو بلند شد رفت پایین... و بخیر گذشت 

امامزاده 07.00

حرکت 07.30

بالای ماسوله 07.50

ماشین کلی مارو منتظر گذاشت!

حرکت 09.10

رشت 10.35

خونه 10.50


گزارش صعود سرپرست برنامه ( آقای پورزحمتکش)

گیلان ، ماسوله ، ( گیلوند رود ، گرداب ، آسمانکوه ، للندیز ، ماسوله )

این برنامه همراه گروهمون نبودم. (گروه ساوالان)


حرکت از رشت 04.30

ماسوله ، ابتدای مسیر روستای گیلوندرود 05.30

بعد صحبت کوتاه سرپرست گروه و معرفی کردن سرپرست این برنامه و صحبت های سرپرست برنامه و معرفی جلودارو عقبدار و نرمشی چند دقیقه ای حرکت کردیم 06.00

در طول مسیر به ازای هر یک ساعت حرکت هفت دقیقه استراحت داشتیم.
به روستای گیوندرود که رسیدیم صبحانه زدیم.

گرداب 14.00

نهار رو روی گرداب خوردیم و یه استراحت 40 دقیقه ای هم داشتیم و حرکت کردیم به سمت آسمان کوه.

آسمان کوه 18.00

نرسیده به آسمانکوه بودیم که بارش باران و تگرگ شروع شد!

موقع لباس اضافه کردن من فقط یه گورتکس بالاتنه پوشیدم. پایین تنه هم شلوارک بلند پوشیده بودم و جوراب بلند و پیش بینی میکردم که بارش زود قطع خواهد شد ولی نشد و کلا شلوارکم و جورابم خیس شده بود.

آسمانکوه عکس یادگاری گرفتیم و در عکس یادگاری که میگرفتیم عکس یکی از دوستانمون رو که بدلیل آسیب دیدگی این برنامه رو از دست داده بود رو هم در دست داشتیم و جای خالیشو با عکسش پر کردیم. 

از آسمانکوه به بعد رعد و برق هم به بارش اضافه شد و یه جایی که رعد و برق شدتش و تعدادش زیاد شد به دستور سرپرست هرکی هرجایی که بود به فاصله دو متری از نفر جلویی و عقبی خودش زانوهاش رو به سینه گرفته و نشست.

چندین دقیقه ای نشستیم و پس از یکمی آروم گرفتن آسمان ، حرکت کردیم.

ما جزئ نفرات اولی بودیم که رسیدیم به للندیز 20.15

تا همه برسن و حرکت کنیم 21.15

ماسوله 22.30

رشت 00.15


طول مسیر : 32/5 کیلومتر

طول مسیر تا گرداب :16/3 کیلومتر

طول خط الراس :7/5 کیلومتر

رتفاع مبداء صعود - گیلوند رود : 370 متر

ارتفاع مقصد - ماسوله : 980 متر

ارتفاع گرداب : 2450 متر

ارتفاع آسمانکوه : 2880 متر 

متوسط سرعت گروه با احتساب توقف و استراحت : 2 کیلومتر در ساعت

متوسط سرعت حرکت گروه بدون احتساب توقف و استراحت : 2/8 کیلومتر در ساعت

( گزارش گرفته شده از جی پی اس )


تعداد شرکت کنندگان :31 نفر


گیلان ، فومن ، غار خون

* گروه گیلسا *

حرکت از رشت 06.00

پایه کوه 07.40

حرکت 0800

امامزاده 10.10

نصفی از بچه ها موندن و 21 نفر رفتیم برای غار 10.25

دهنه غار 13.50

رفتیم داخل غارو یه گشتی زدیم و برگشتیم.

حرکت از غار 14.45

امامزاده 18.00

بعد از خوردن انواع مختلف غذا و گرفتن عکس یادگاری، حرکت 18.45

پایه کوه 20.30

حرکت 20.45

رشت 21.55

گیلان ، ماسوله ، تریشوم 2650

* گروه گیلسا *

حرکت از رشت 06.10

پایه کوه 07.45

قله 13.15

حرکت 14.00

پایین 18.20

حرکت 18.30

رشت 20.00

گیلان ، آستارا ، آبشار لاتون 107 ، آسبیناس 1880


این برنامه رو همراه گروه خودمون نبودم. (گروه ساوالان)

حرکت پنجشنبه ساعت 00.45

تصمیم داشتیم که بخوابیم ولی بچه ها نذاشتن که نذاشتن و حرف و خنده و شوخی 

البته با همون وضعین من یه نیم ساعت، یک ساعتی خوابیدم 

بین راه یه جایی موندیم برای رفع حاجت 04.15

پایه کوه 05.00

حرکت 05.10

صبحانه 06.20

برای کمی استراحت و خوردن صبحانه موندیم و در این بین که هفته معلم بود یه سری از بچه واسه مربی کوهنوردیشون یه لوح سپاسی به رسم یادبود آماده کرده بودن و مربیشون رو شگفت زده (همون سورپرایز) کردند.

حرکت 07.00

آبشار 09.00

دیگه پشت هم عکس میگرفتن بچه ها و از طرفی هم سرپرست تازه عینکی شده میگفت دیر شده!

اینجا یه چند نفری از بچه ها موندند و ادامه راه رو نیومدند.

حرکت 09.30

تا یه جاهایی رفتم و باز یه سری ها بریدند! بین راه سر یه پیچی که جای امنی بنظر میومد، ایست کردیم تا هم یه نفسی تازه کنیم و هم اینکه دوستان تصمیم بگیرن که چه افرادی بمونن. تو این فاصله کوتاه، من یه چیزی خوردم و یه چرتی هم زدم که دیدم صدا میاد اون کیه که خوابیده؟! اونم میخواد بیاد؟! که پریدم و گفتم آره آقا من میام و خندیدم.

یه سه چهار نفری موندن و ما رفتیم.

بالاخره رسیدم قله 14.20

بعد از خوندن سرود قله گرفتن انواع عکس یادگاری! (چون یه سری ها از بس سختی کشیده بودن میگفتن دیگه هیچوقت این ورا نمیایممممممممممم.... ) و خوردن لقمه ای حرکت 14.50

رسیدن به بچه های سر پیچ 16.05

اینجا تصمیم گرفتن که نهار بخوریم. من سریع نهارم رو زدم و خوابیدم 

قبل حرکت یه عکس دسته جمعی گرفتیم و حرکت 16.50

رسیدیم به آبشار، توقف در حد آب پر کردن بطری بچه ها بود.

پایه کوه 20.40

حرکت 20.55

نشستن بچه ها تو ماشینو بیهوش شدنشون همانا 

رشت 00.30

خونه 00.35

گیلان ، پره سر ، آبشار ویسادار

* گروه گیلسا *

حرکت 7.00

رسیدن 9.40

بعد از مشخص شدن مکان نشستنمون رفتیم برای فرود از آبشار.

یکی از دوستان که تو کار کارگاه زدن و فرود و ... مهارت داشت زحمت این کارهای اولیه رو کشید و بعدش به نوبت هرکی که دوست داشت و تواناییش رو هم داشت میرفت برای فرود.
من بعد فرود که خیلی هم لذت بخش و دوست داشتنی بود رفتم برای شنا در زیر آبشار.
کلی مسیر رو طی کردم تا رسیدم به رودخانه ای که از آبی آبشار ایجاد شده بود و بعد تعویض لباس با تیشرت و شلوار رفتم داخل آب و مسیری رو در پیش گرفتم که به آبشار ختم میشد و برای رسیدن به آبشار مسیر دیگری نبود جز اینکه از بالای آبشار بپری تو آب که خیلی دل جرات میخواد همچین کاری مثل تو دست گرفتن جونته!!! مسیر رودخونه رو برعکس مسیر آب طی کردم... آب خیلی سرررررررررررد بود. از ابتدای مسیر آبشار دیده نمیشه و یه پیچی در مسیر داره که بعد رد کردن پیچ آبشار با اون هیبتش دیده میشه. پیچ رو که رد کردم اون آبی که از آبشار تو هوا پخش میشد میخورد تو صورتم و بخاطر سرررررررد بودنش نفسم داشت بند میومد... مثل رفتن زیر دوش آب سرررررد... یکم تو همون وضعیت موندم و نفسم که جون گرفت به مسیرم ادامه دادم و تا جایی که میتونستم نزدیک شدم به آبشار. خیلی هیجان داشت... جایی بودم که بچه های گروه بالای سرم داشتن فرود میکردن. شاید اگه تنها نبودم و یکی دیگه هم همراهم بود یه شیرجه ای به زیر آبشار میزدم ولی چون تنها بودم توان این ریسک رو نداشتم و بیخیال شدم. آب فقط یه بخشی عمقش زیاد بود. نشستم توی آب که کل بدنم توی آب باشه و چند باری هم سرم رو بردم زیر آب. خیلی لذت بخش وو زیبا بود، تصمیم گرفتم که برم دوربینم رو هم بیارم. برگشتم رفتم پیش کوله ام و دوربینمو برداشتم و از همون ابتدای مسیر شروع کردم به فیلم گرفتم و اومدم بسمت آبشار و یهبار دیگه به صورتی که دوربین رو با دست چپم بالا داشتم رفتم توی آب و بعدش دوباره برگشتم پیش کوله. وقتی رسیدم پیش کوله پشیمون شدم که چرا عکس نگرفتم!!! دوباره برگشتم و چندین عکس گرفتم و برگشتم و تعویض لباس و اومدم پیش بچه ها.
نهار خوردیم و یکم شوخی و خنده... ییهو بارون گرفت... ما هم جمع کردیم و تمووم...

حرکت 16.30

رشت 19.30

خونه 19.45

گیلان ، رستم آباد ، چشمه گازکول

* گروه گیلسا *

7.30 حرکت کردیم.

9.15 پایه کوه بودیم ( کوه هم نمیشه گفت! اول مسیر بودیم.)

از اول مسیر دوربین یکی از دوستان دست من بود ، یعنی داد به من که بیارم تا بالا و اگه خواستم عکس هم بگیرم! دوربین چی بود؟ Canon 60D  یعنی آخرش بود... منم دوربین حرفه ای ندیده، دم به دم عکس گرفتم 

بعد مدتی پیاده روی در جاده ای خاکی رسیدیم به چشمه، تازه گرم شده بودم که گفتن رسیدیم و ته مسیره! 10.45

و باز هم عکس گرفتم و گرفتم و گرفتم...
نهارخوردیم...

و باز عکس...
بازی کریدم...
باز عکس...
بازی کردیم...
باز عکس...
چای خوردیم...
باز عکس...
وسایلمونو جمع کردیم که بیایم...

باز عکس...
جمع کردیم همه بچه هارو که حدود 80 نفری میشدیم...

و عکس یادگاری جمعی رو گرفتیم...

حرکت کردیم 16.50

در طول مشیر باز عکس...
پایین 18.00

رشت 19.30

خونه 19.45


گیلان ، ماسوله ، آبشار اشکلیت

حرکت از رشت 7.10
ماسوله 8.45

ابتدای مسیر و انتهای مسیر رودخونه داشت.
همین اول پل چوبی که قبلا داشت شکسته بود و یه درخت کوچیک رو گذاشته بودن روی عرض رودخانه و وقتی یکی میخواست رد بشه خم میشد و پای طرف میرفت توی آب.

چند تا چوب دیگه تهیه کردیم و گذاشتیم روی بقیه ای که بود، طنابی که همراه داشتیم رو به درخت های دو طرف بستیم، خودم هم رفتم وسط رودخونه توی آب سرد... سرد نه، یخ درست تره! 
و به این ترتیب بچه های خودمون رو که نزدیک 55 نفر میشدیم رد کردیم و در طی این مدت یه گروه دیگه، و 5 نفر پسر دیگه که واسه خودشون اومده بودن رسیدن بما، به اون ها هم کمک کردیم و رد شدن.

بعد رد شدن از رودخونه مسیر اصلی شروع شد.
یکی از خانوما که یکمی هم وزنش زیاد بود خسته شد و عقب موند. من و برادرش سه نفری عقب موندیم و بقیه رفتن و ما خیلی ملایم حرکت کردیم تا رسیدیم به جایی که تقریبا نصف مسیر طی شده بود و بچه ها یه استراحتی طولانی داشتن تا ما سه نفر هم رسیدیم بهشون.
به رودخونه بعدی که رسیدیم به بچه ها استراحت دادیم که یه راهی پیدا کنیم چون هیچ چیزی نبود! یکم جستجو کردیم و من یکم یکم رفتم جلوتر که یه راه خوب و راحت پیدا کنم که دیدم از یکمی جلوتر یه پل خوبی هست. دویدم و امودم به جلودار گفتم و اونم گروه رو حرکت داد و از همون مسیر آورد و از پل رد شدن و رسیدیم به آبشار و انتهای مسیر. 11.15
یک ساعتی شد، بعد نهار و سیر کردن شکم رفتیم که یکمی سنگ نوردی آموزش ببینیم. یکی از بچه ها بلد کار بود و یه آموزشی داد و رفتیم برای فرود از روی یه سنگ بزرگ. دومی یا سومین نفر رفتم بالا، فکر میکردم خیلی راحت باید باشه ولی همون اولش مقداری سخت بود و بعدش راحت تر، دو بار فرود کردم و بقیه بچه ها هم حداقلش یه بار تست کردن. عکس های یادگاری هنگام فرود هم گرفتیم.
و بهترین قسمت برنامه  : بالای سنگه نشسته بودم و از بچه ها عکس میگرفتم. داد زدم آقایان کسی نمیاد بریم زیر آبشار شنا کنیم؟! چند نفری گفتن بریم و رفتیم... رسیدیم زیر آبشار دیدیم آبش گل آلود شده! از اونجایی که ما نشسته بودیم یه رودخونه رد میشد و میرفت وصل میشد به پایین آبشار و بقیه مسیر رو با هم در کنار هم سپری میکردن و آب این رودخونه تمیز بود. رفتیم به سمت بالای همین رود خونه و رفتیم و رفتیم تا یه جا رو پیدا کردیم که نشون میداد عمق داره. لباس از تن درآوردیم و رفتیم... یخ یخ یخ بود! عمقی نداشت! تا زانو بیشتر نبود. هر چی سعی کردم که بشینم و بدنم هم خیس بشه ولی نشد چون آب خیلی سرد بود نفس آدم میخواست بند بیاد! هرجور بود سرانجام نشستم توی آب و کلا رفتم توی آب اونم فقط برای جند ثانیه... چندتا عکس گرفتیم و اومدیم بیرون. خیلی عاااااااااالی بود. 
16.00 حرکت کردیم برای پایین...
نرسیده به رودخونه، به همراه دوتا از بچه ها سریع تر اومدیم که طناب رو ببندیم و آماده کنیم که بچه ها بیان و در طول مسی دوتا چوب بزرگ آوردیم و اضافه کردیم به همون چوب ها، از طرفی هم آب رودخونه زیاد شده بود و... این دفعه دیگه توی آب نرفتم چون چوب هایی که گذاشته بودیم خوب بود و خطر افتادن بچه ها کم بود و بچه ها رسیدن و یکی یکی رد شدن. اون گروه و و اون 5 نفر هم رسیدن و رد شدن و ما هم اومدیم. 17.40

سوار مینی بوس ها شدیم و حرکت کردیم 17.50

حرکت کردن همانه و خوابیدن من همانا  ، فومن که یکی از بچه ها میخواست پیاده بشه بیدار شدم. 
رسیدم رشت 19.15

و سر کوچمون پیاده شدم و رسیدم خونه 19.20

گیلان ، رستم آباد ، نقله بر

* گروه گیلسا *

هدفممون گلدیان رودبار بود ولی بدلیل دیر اومدن 4 نفر از بچه ها دیر حرکت کردیم و برخوردیم به ترافیک برگشت مسافران نوروزی از شهرمون به شهر خودشون و با مشورت بچه تصمیم بر این شد که بریم نقله بر.

حرکت 6.50

پایه کوه 8.35

در طول مسیر یه جا یه درختی از جا کنده بود  بدلیل برف بهاری که در طول هفته اومده بود. مسیر بسته شده بود. به سختی تونستیم بچه ها رو رد کنیم.

نقله بر 10.10

هوا مه گرفته بود و سرد. سریع سعی کردیم آتش رو بر پا کنیم که دوستان گرم بشن و بعدش شروع کردیم به بازی...
استپ هوایی ، پانتومیم ، وسطی و ...

16.05 حرکت کردیم برای پایین

به اون درخت که رسیدیم بکمک یکی از بچه ها از زیر درخت یه راهی باز کردیم که باز به سختی یکی یکی بچه ها بدون کوله رد شدن.

17.20 رسیدیم پایین

مینی بوس هم اومده بود و نشستیم و اومدیم رسیدیم به روستا سه نفر آقا جلومون رو گرفتن!

دیگه توضیح نمیخوام بدم که چه گفتن... به چه چیزی گیر الکی دادن...

فقط من موندم مردم اونجا یعنی افراد بهتری نداشتن بهشون رای بدن و منتخبشون بشن! 

یه ده دقیقه ای وقتمون رو گرفتن...

رشت 18.45

خونه 18.50

گیلان ، رستم آباد ، نقله بر

* گروه گیلسا *

حرکت 7.10

پایه کوه 8.30

بالا 10

حرکت بسمت پایین 16.45

پایین 18.30

رشت 19.45

خونه 20.00

گیلان ، ماسوله ، توریشوم 2650

* گروه گیلسا *

از خونه حرکت کردم 4.40

رسیدم یخسازی، توی ماسین نشستم، تا مسافر تکمیل بشه یه خواب ریز زدم به بدن. بیدار شدم دیدم چهار نفریم و راننده گفت اون یکی رو حساب میکنید بریم، من گفتم مشکلی ندارم و حرکت کردیم... 5.15

رسیدم فومن 5.35

علی اومد و رفتیم یه دونه نون گرفتیم و حرکت کردیم رفتیم ایستگاه ماسوله و حرکت برای ماسوله... 5.50

7.30 رسیدیم پل فلزی

آماده کردیم خودمون رو حرکت برای قله...

اولش یکم برام سخت بود و کم کم که به برف رسیدیم اونم در شاریطی که هفته پیش همین مسیر رو اومده بودیم برفی در کار نبود کلی برام لذت بخش بود و هرچه میرفتیم بالاتر لذن بخشتر میشد چون هم برف بیشتر بود و هم درخت ها با برفی که اومده بود خیلی خوشکل شده بودن و تصاویریبه چشم میومد که من فقط مثل اون ها رو در عکس های والپیپر دیده بودم 
دوستم عینک نیاورده بود و تا یه جایی رفتیم بعدش دیگه خیلی براش سخت بود که در برف و هوای نیمه ابری بدون عینک دودی ادامه بده و گفت برگیدیم ولی من کفتم بیا عینک منو یکم من یکم تو میزنیم و میریم و ادامه دادیم...
کلا در مسیر قله 8 نفر بودیم. 3 نفر خیلی جلوتر، 3 نفر یکم عقبتر و ما دوتا هم آخرین نفرات بودیم.
12.20 ، 10 دقیقا ای قله دیگه بیخیال رفتن شدیم و برگشتیم اومدیم پایین تر توی یه کلبه یکم استراحت کردیم تا سه نفر جلویی ما اومدن رسیدن به ما که با دوستم آشنا بودن و بعد چند دقیقه ما حرکت کردیم برای پایین .
16.10 رسیدیم پایین. صبح قبل حرکن که از علی پرسیده بودم کفته بود 16 ، 16.15 میرسیم پایین که دقیقا هم همینطور شد. ولی موقع پایین اومدن واقعا بهم فشار اومد ، خیلی رو دو تا پاهام فشار بود ولی تحمل کردم و صحیح و سالم رسیدیم پایین.
چند دقیقه ای کنار خیابان موندیم و یه ساندویچ کوچیک زدیم به بدن و دیدم که اون سه نفر هم اومدن ، ماشین داشتن و ما هم باهاشون اومدیم. فومن دوستم و دونفر پیاده شدن و راننده خونش رشت بود و اومد رشت و منم اومدم و رشیدم خونه ساعت 17.30 رو نشون میداد .
روز خیلی خیلی خوبی بود، یعنی تا حالا صعودی با این میزان لذت بخشی نداشتم، یه تصار فوق العاده زیبا... 

گیلان ، ماسوله ، خمارنساء

* گروه گیلسا *

حرکت از رشت 5.30

ماسوله 7.00

خمارنساء 9.00
قرار بود ما چند نفری بریم توریشوم ولی مشورت کردیم با دوستان گفتیم اگه بریم توریشوم نمیتونیم به موقع برسیم به بقیه بچه ها، بهمین دلیل منصرف شدیم و پیش بقیه موندیم و کلی هم خوش گذشت 
مافیا بازی کردیم در حد چی...  خیلی حال داد 

حرکت از بالا 16.00

ماسوله 17.20

رشت 19.00

گیلان ، رستم آباد ، چرپه

حرکت از رشت 7.20
رستم آباد 9.10

حرکت از پای کوه 9.20

چرپه 10.10

حرکت از بالا 15.55

پایین 16.35

حرکت 17.10

رشت 18.20

گیلان ، ماسوله ، للندیز ، کله قندی 2600

* گروه گیلسا *

حرکت 5.30

ماسوله 6.55

حرکت 7.10

للندیز 9

افرادی همراهمون بودن که اولین برنامه فنی بود براشون به همین خاطر یه استراحت تپل داشتیم و 9.35 حرکت کردیم برای قله.

یه جایی توقف داشتیم 11.20 و یک نفر همونجا موند و بقیه ادامه دادیم 11.45

بالاتر باز توقفی داشتیم و با مشورت در مورد اینکه ادامه بدیم یا برگردیم تصمیم بر این شد که سه نفری که نمیتونن ادامه بدن برگردن پیش اون یکی که عقبتر مونده بود و بقیه ادامه بدن. 13.50

کله قندی 14.20 (7 نفر)

حرکت 14.45

للندیز 17.55

ماسوله 19.30

حرکت 19.50

رشت 21.25

خونه 21.30


کلا 11 نفر، 3نفر خانم، 8نفر آقا 


گیلان ، ماسوله ، شیرین دشت

* گروه گیلسا *

حرکت از نیرودریایی 6.30

فومن 7.50

حرکت 8.15

ماسوله 9.30

حرکت 9.40

استراحت بین مسیر 15 دقیقه

شیرین دشت 11.30


بعد خوردن کمی غذا و اینور و اونور...

رفتم برای درست کردن پیست برای سر خوردن 

برف خوبی تاز باریده بود و نرم بود، موقعی که مینشستی نشست میکرد. تیوپ گرفته بودم، باد زدم و چندین بار به آرامی از بالا اومدم تا پایین تا پیست آماده شد...

یکی دیگه از بچه ها هم تیوپ آورده بود.
کلی سر خوردیم و ...


برگشت 15

ماسوله 16.10

حرکت 16.40

رشت 18.25

خونه 18.30


17 نفر بودیم.

گیلان ، دیلمان ، درفک 2733

قرار 4.00 فرهنگ روبروی دخانیات فرهنگ

یکمی دیر بیدار شدم ولی به موقع رسیدم، قبل 4 اونجا بودم و چندین نفری اومده بودن و مسئول تدارکات بخش غذایی هر کس رو بهش داد که شامل دو تا ساندویچ کوکو مرغ ، یه ساندویچ نون و پنیر و سبزی ، یه بسته میوه (هویج و سیب و پرتقال و خیار) ، یه بسته (شکلات و بیسکوییت های گوناگون) ، یه کنسرو لوبیا ( برای بعضی ها تن ماهی ) و یه بسته نان لواش

حرکت 4.20

امام زاده هاشم

شهر بیجار

رودسرا

پایه کوه 7.00

از ماشین که پیاده شدیم... فقط میلرزیدیم... همه رو نمیدونم! من اینطور بودم!!!
جلسه ابتدایی انجام شد، سرپرست، راهنما، جلودار، عقب دار مشخص شد و حرکت کردیم 7.30

سی سرا ( اسم منطقه ای در مسیر ) 10.30

کفترخوانی 13.20

10 نفر کفترخوانی موندن و ما 5 نفر رفتیم که از منطقه سخته و بهمن زن تنگ بره رد بشیم و کارگاه بزنیم و بعد بقیه بیان...

ابتدای تنگ بره 13.15

دیدیم برف خیلی کمه و خطر بهمن خیلی خیلی کمه و جلودار بیسیم زد که بقیه هم بیان.

من در کنار مربی کوهنوردی خودم بودم و هرجا نکته ای بود میگفت و چیزی یادم میداد.

تا بین راه رفتیم روی یه تیکه سنگی نشستیم تا بقیه هم بیان.

بالای تنگ بره 14.30

وقتی همه رسیدن بالا یه استراحت خیلی کوتاه انجام شد و حرکت...

15.00 رسیدیم به یه جایی بین تنگه بره و اشتنیف که نمیدونم اسمش چیه ، ولی یه شیب بزرگ و تند پر از برف داشت که بعضی قسمت هاش یخ زده بود و احتمال بهمن میرفت...

همه رسیدن و طناب های انفرادی رو دادن و به هم گره زدیم و یکی یکی با طناب رد شدیم...

من چهارمین نفر رفتم...

بقیه هم اومن و خوشبختانه بهمنی نیومد...

قبل اینکه کسی رد بشه، یکی که اطلاعاتی داشت در مورد بهمن گرفتگی داشت به بقلیش که کمی استرس گرفته بود میگفت، منم که بلد نبودم یاد گرفتم! گفت کلا بیست دقیقه وقت داری که خودتو نجات بدی. اولین کار اینه که یه فضایی جلوی صورتت باز کنی و آب دهنت رو پرت کنی و به هرطرفی که بره میشه زمین و تو خلاف جهتش تلاش میکنی که خودتو نجات بدی...

رد شدن همه 15.45

اشتنیف 16.45

اینجا بود که شب خوابیدیم.

چند نفری سریع بخاری هیزمی موجود در کلبه رو را انداختن که باعث گرمی همه شد پس دمشون هم گرم باشه...

با همین گرما گتر ، جوراب و پوتینم رو که خیس شده بود خشک کردم.

شام ها آماده شد و صرف شد.

یه طرف یه تعداد سالاد شیرازی درست میکردن که با شام بخورن...

یه طرف سیب زمینی سرخ میکدن...

من روی بخاری سیبزمینی میپزوندم...

دوتا از خانوما گفتن که خیلی سردمونه و میخوایم بیایم پیش بخاری!!! منو رفیقم جامون ر باهاشون عوض کردیم و رفیقم موند کنار دیوار و من کنارش... تا وقتی که بخاری روشن بود همه چی عالی بود...

بعد شام منو دوستمو مربی میوه هامون رو ریختیم رو هم من یکی یکی پوست میگرفتمو سه سهم میکردمو میزدیم به بدن.

یه طرف دو نفر برف روی کپسول آب میکردن و چای میذاشتن...

دوتا چای هم زدیم و رفتم برای خواب... 23.00

هوا کلبه مطلوب بود و بدون کیسه خواب خوابیدم.

یهو دیدم از سرما زیاد بیدار شدم!!!

بخاری خاموش شده بود!!!

در خواب و بیداری میشنیدم که یکی داره فوت میکنه توی بخاری که دوباره آتش رو زنده کنه!

حالا چرا خاموش شدن بخاری باعث یخ شدن محیط شده بود؟ دلیلی این بود که بخاری دودش کامل از لوله خارج نمیشد و مقداریش میومد داخل و اتاق رو دود میگرفت و نتیجش میشد اشک چشم ها! به همین دلیل در رو نیمه باز میگذاشتن که دود بره بیرو و تا وقتی بخاری رو به راه بود مشکلی نبود ولی وقتی که بخاری خاموش شد دیگه دیگه...

گفتم خوب داره بخاری رو روشن میکنه پس نیازی نیست کیسه خواب در بیارم و دوباره سعی کردم بخوابم.

ولی دوباره بیدار شدم دیدم از سوراخ های بخاری نور در میاد پس دلیل بر روشن بودن داشت ولی گرماش رو حس نمیکردم! ناچاران به سختی کیسه خواب رو در آوردم و خزیدم بدرونش! زیپ کاپشن گورتکس تا آخر بالا ، کلاهش رو هم گذاشتم و زیپ کیسه خواب رو هم بستم! بعد چند دقیقه یکم گرم شدم...

برپا 6.00

صبح بچه ها میگفتن خیلی خروپف میکردی! من که کلی تعجب کرده بودم ولی وقتی میدیدم همه همچین حرفی میزنن باور کردم! چون هیچگونه سابقه خروپف کردن ندارم و نداشتم!

صبحانه میزان صرف شد و حرکت 7.20

بعد حدود 2 ساعت حرکت یه استراحت 5 دقیقه ای داشتیم و دوباره حرکت.

قله درفک 11.00

بعد گرفتن عکس و خوندن شعر قله و حرکت به سمت پایین 11.25

اربناب 13.15

نهار رو اینجا بود که زدیم... یه کنسرو لوبیا رو با یه کنسور تن ماهی قاطی کردیم و با نون زدیم به بدن.

حرکت 13.40

نورالعرش 16.00

تا مینی بوس برسه جلسه پایانی هم برگزار شد. کسی صحبتب نمیکرد گفتم اجازه هست من صحبت کنم و مسئول جلسه گفت البته.

گفتم : از اون جایی که معمولا اوایل جلسه به تقدیر و تشکر سپری میشه و منم که نقدی و پیشنهادی ندارم بهتره همین اول جلسه تشکر از همه ، برنامه خوبی بود ، تشکر از همه.

کسی نقدی پیشنهادی نکرد و رفیقمم هم تشکر کرد و بعد سرپرست برنامه هم گفت منم تشکر میکنماز همه و یه چیزی رو میخوام توضیح بدم که در کل بهتره که رعایت بشه. وقتی گفته میشه 6 برپا و 7 حرکت ، 7 حرکت باشه نه اینکه 7.30 حرکت کنیم و یا وقتی گفته میشه 5 دقیقه استراحت همون 5 دقیقه بشه نه بیشتر.

و در آخر همه دست زدیم و پایان.

مینی بوس هم اومد و سوار شدیم و ... 16.35

توی راه یه جایی نگه داشتند و نفری یه بستنی گرفتند ...


یه اتفاق جالب :از اول شروع حرکت (رودسرا) یه سگ مارو همراهی کرد! تا خود قله! تا نورالعرش! سوار مینی بوس که شدیم و حرکت کردیم دنبال مینی بوس میدوید... صحنه ای بود واسه خودش! بعضی ها که دیگه خیلی احساساتی شده بودند و میگفتند بیارینش داخل مینی بوس و ببریمش خونه!!!


رشت 19.15

خونه 19.30

(15 نفر، 4 نفر خانوم، 11 نفر آقا)

گیلان ، ماسوله ، مسیر شاه معلم

14.15 حرکت از رشت برای شب مانی روی قله شاه معلم

ماسوله 15.30

دوتا ماشین بودیم و یک جفت زنجیر چرخ!
به زور و زحمت فراوان 17.10 رسیدیم دوری کله

باد شدید و سرمای زیاد...

حرکت 18.45

تقریبا میشه گفت که یک سوم مسیر رو طی کرده بودیم به جایی رسیدیم که یه حالتی بود باد کمتری میومد 8.45

دو نفر عقب بودن ، موندیم تا اونارسیدن و بعد مشورتی طولانی درست دیدیم که ربگردیم پایین بجای رفتن بالا چون اونقدر باد شدید بود که زمان رسیدن به قله رو به عقب می اندات و از طرفی دوتا از افراد باید ساعت 8 صبح فردا ماسوله می بودند و برای اونا خیلی سخت میشد اگه میرفتیم تا قله و شب مانی میکردیم.

حرکت 9.15

گردپشته 22.20

تصمیم بر این بود که اینجا توی کلبه سنگی بمونیم ولی وقتی رسیدیم تصمیم گیری جدید صورت گرفت و رفتیم برای ماسوله...

ماسوله 00.00

ماشین ها رو پارک کردیم و چادر ها رو برپا کردیم...

همه رفتیم توی یه چادر و شام و خوردنی ها رو خوردیم... من که از 4 تای دیگه خیلی ضعیفتر و مبتدی تر و تجربه اول صعود شبانه اونم با این سختی بودم زودتر رفتم برای خوابیدن و اومدم چدر خودمون و زیراندازم رو گذاشتم و کیسه خواب و خواب...

خواب 1.50

بیدارباش 7.30

حرکت 8

رشت 10

گیلان ، ماسوله ، چشمه سنگی

* گروه گیلسا *

قرار 6.15 یخسازی

حرکت 6.20

ماسوله 7.15

حرکت 7.35

چشمه سنگی 10.10

وقتی رسیدم و پیستی که میشد جت اسکی رفت رو دیدم دیگه دست از نمیشناختم که هرچه سریع تر برم برای سر خوردن...

کیسه برای نشستن روش و سر خوردن رو برداشتم و رفتم با یکی از دوستام...

یه ده دقیقه ای فک کنم طول کشید تا رسیدیم به بالاترین نقطه که شیب خیلی زیادی هم داشت، اونقدری شیب بود که هرکسی دل نداشت تا اون بالا بره و از اونجا شروع کنه به سر خوردن! نشستیم رو کیسه و سر خودنمون شروع شد! هنوز چیزی از مسیر رو نیومده بودیم که کله ملق شدییییییییییییم... من باز تونستم خودم رو زود کنترل کنم و به سکون برسم ولی اون رفیقم همونطور پیچ پیچ خورد و یکی سر خورد و ... تا رسید به پایین. یکی اومد اونجا بگیرتش که اونم افتاد... و البته خوشبختانه آسیبی به همراه نداشت و در سلامت کامل بودیم.

از اونجایی که بودم دوباره شروع کردم سر خوردن و اومدم تا پایین... وای که چه حالی داد.

چندین و چندین و چندین و چندین بار سر خوردییییییییییییم... حسابی که حجال کردیم و عکس و فیلم گرفتیم دیگه بیخیال شدیم و اومدیم توی جمع بچه هایی که تنبل بودن و به محض رسین نشسته بودن...
یه برنامه برف بازی هم داشتیم که دوتایی اومدن به هدف کشتن من و خوشبختانه تونستم یکی رو بگیرم و نگه دارم ولی اون یکی تا میتونست تا جایی که دیکه نمیدونم دلش رحم اومد یا اینکه خودش خسته شد منه بی دفاع رو زد... فقط کاری که میتونستم بکنم این بود که محکم اونی که داشتم رو نگه دارم که اونم به اونی که در حال زدنم بود اضافه نشه!!!
بعد از جان بدر بردن از این مرحله یکی دیگه اومد کل کل کرد گفتم بریم تن به تن و رفتییییییییم... دو سه باری در حد ترکوندن بردمش و پشتشو به زمین زدم و برف زدمش ولی نترکوندمش... تا دیگه خودش بیخیال شد...

یه آقای سن بالایی هم همراهمون بود که کلا گیاه خوار بود و هرچیزی که حیوانی بود حتی تخم مرغ هم در برنامه غذاییش جایی نداشت. خیلی آدم جالبی بود، دومین باری بود که میدیدمش و بر خورد داشتم باهاش... به کمک دوستان برای جمع آوری هیزم و استادی همون آقا آتش خوبی درست کردیم و دور همی گرم شدیم. در آخر این آقا که دوستان به شوخی قارچ خور صداش میکردن قارچ کبابی مخصوص خودش رو روی ذغال بدست اومده از آتش درست کرد و به علت تعداد افراد قارچ طلب زیاد بود بمن یه دونه رسید... من کلا زیاد قارچ خور نیستم یعنی زیاد حال نمیکنم ولی این یه چیز دیگه بوددددددددد... 

در انتخها هم عکسی دست جمعی و اتمام برنامه و حرکت به سمت شهر... 15.30

پایین 16.30

حرکت 16.45

رشت 18.40

خونه 18.45

همدان ، الوند 3584

قرار ساعت 23.30 چهارشنبه 11 دی ماه، میدان فرهنگ

حرکت 00.00

همدان 7.30 صبح پنج شنبه

پایه کوه 8.30

حرکت 9.00

پناهگاه اول 11.50

حرکت برای الوند 12.40

بیست دقیقه ای قله 15.15

برگشت به پناهگاه 15.30

پناهگاه 16.35

(21 نفر رفتیم و برگشتیم)


بیدار باش صبح جمعه 5.00

حرکت برای قله کلاغلان 6.20

(17 نفر، 1 خانم و بقیه آقا)

پناهگاه قبل کلاغلان 8.30

من و یکی از آقایون نرفتیم قله! من بعلت نداشتن دستکش مناسب :(

برگشت همنوردان به پناهگاه 9.30

حرکت روی آبپخش بسمت الوند 9.40

الوند 15.55

گروه ما و بقیه همنوردان که با ما نیومده بودن کلاغلان و از پایین برای الوند حرکت کرده بودن، باهم رسیدیم الوند و کلی باعث شادی شد همین موضوع :)

حرکت بسمت پناهگاه اول 11.10

پناهگاه 12.45

حرکت بسمت تلکابین و پایین 15.00

پایین 15.30

حرکت اتوبوس بسمت رشت 18.10

رشت 00.45 دقیقه شنبه 14 دی ماه

خونه 1.00


( کلا 26 نفر )

گیلان ، ماسوله ، شیرین دشت

* گروه گیلسا *

قرار ساعت 6.15 یخسازی

حرکت از رشت 6.45 یخسازی

دوستان زیر انداز از خاطرشان رفته بود و من با ماشین یکی از دوستان که از انزلی همیشه با ما میومد رفتیم خونه و من زیر انداز برداشتم و رفتیم و به مینی بوس رسیدیم.

فومن 7.15

فومن چندین نفر بهمون اضافه شدن و حرکت کردیم.

از فومن 7.30

ماسوله 8.20

خیلیییییییییییی سرد بود! همه سریع لباس هاشون رو زیاد کردن تا در مقابل سرمای بنظرم لذت بخش، خودشون رو حفظ کنن.

حرکت برای شیرین دشت 8.30

مسیر جاهاییش یخ زده بود و لیز بازاری بود واسه خودش و جا نمونه بگم که خودمم که لیز قشنگ خوردم که قشنگ تابلو شدم چون باتوم تو دستم بود ولی ازش استفاده نمیکردم 

مسیر کمی طولانی شد بخاطر همین چیزا ولی مسیر زیبا بود با برف خوشگل.
گهگاهی برای رفع خستگی یکی از دوستان داد میزدن:
به افتخار گروه خوب و پرشور گیلسا، "هیپ هیپ..." بقیه داد میزدن "هوووووووووورا..." چند بار بعد از تکرار از جمله، نفر اول می گفت "هیپیپیپیپیپ..." بقیه داد میزدن "هووووووراااااااااااااااااااااااا..." 

و بالاخره رسیدیم...

شیرین دشت 10.50

بعد از مستقر شدنو کمی هیزم جمع کردن از برای آتش و گرم شدن افراد یخ زده، رفتیم برای سرسره بازی روی برف، بقول یکی از دوستان "جت اسکی" 

اینقدر سر خوردیم رفتم پایین و به سختی اومدیم بالا که دیگه دیگه...

یه بارم دستم خیلی سرد شده بود که پناه آوردم به آتشی که رها شده و بی حال بود اول یکم جان دادم بهش و بعد ازش استفاده کردم برای جان دادن به انگشتان از دست رفته خودم.
و دوباره رفتم برای سر خودن...

این بار هم فیلم گرفتیم و هم عکس، خیلی خوب شده بودن، عکس ها منظورمه.

از سرسره بازی که دست کشیدیم اومدیم یکمی غذا زدیم به بدن و بعد بچه ها رو جمع کردیم برای برف بازی که البته بقول دوستمون برف بازی ما اینطور نیست که روبروی هم با فاصله بمونیم و به هم برف بزنیم بلکه منظور از برف بازی همون کشتی کج در برف میباشد 

وایییییی که چه حالی داد...

من فقط یه گلوگه برف خورم اونم اشتباهی و از فاصله دو متری! اونم کجا؟! مسقیم توی صورتم و چشم چپ  رسما تا چندین دقیقه چیزی نمیدیدم! 

بعد بر ف باز هم کم کم جمع کردیم برای برگشتن...

عکس جمعی یادگاری رو هم گرفتیم و حرکت 15.00

قبل حرکت یه یخ شکنی داشتم که بستم کف پوتین واسه اینکه هم خودم سر نخورم و هم اینکه اگه جایی سر بود بتونیم به بقیه کمکی در توانم داشته باشم. 

و واقعا هم عالی بود 

ماسوله 16.45

حرکت برای رشت 17.00

رشت 18.45

(26 نفر بودیم، 15 تا پسر، 11 تا دختر)

گیلان ، ماسوله ، مسیر شاه معلم

قرار یخسازی ساعت 4

زمان حرکت از رشت 4.45 ( مینی بوس دیر اومد! )

فومن 5.10 ( صبحانه زدیم، من چای زدم، صبحونه خونه قبل حرکت زده بودم به بدن  )
از فومن 5.30

ماسوله 6.35

ماسوله برف بود و تا جایی که ماشین میتونست بره رفتیم بالا (کنار بیمارستان ماسوله) ، راننده گفت زنجیر چرخ ببندم ، سرپرست گفت نیاز نیس و پیاده شدیم.

حرکت به سمت بالا 6.50

دری کله (کلبه سنگی) 9.50

حرکت به بالا 10.15

بالای اولین یال 12.05

موندیم تا سه تا سرپرست مشترکی که داشتیم با هم تصمیم بگیرن که ادامه بدیم یا برگردیم چون این برنامه مشترک چهار گروه بود و میخواستن افراد رو بسنجن برای برنامه سبلان و هدف اصلی رفتن به قله نبود.

یه چندین نکته آموزشی آرمان حداد تنها هیمالیا نورد گیلانی به ما گفت و حرکت کردیم یکمی رفتیم بالا و برگشتیم پایین.

حرکت به بالا 12.20

برگشت 12.35

دوری کله (کلبه سنگی) 13.55

یه چند نفری موقع رفتن اینجا مونده بودن و ما رفته بودیم بالا.

حرکت به پایین 14.25

امامزاده بین راه 15.20

یه جلسه پایانی و انتقاد و پیشنهاد اینجا برگذار شد و دوستان حرفایی زدند و حرکت کردیم به پایین.

حرکت 15.30

ماسوله 16

حرکت به سمت رشت 16.30

رشت 18.05

خونه 18.15

تو این برنامه گورتکس بالا تنه و گتری که تازه گرفته رو بودم رو استفاده کردم و کلی صعود رو برام راحت کرده بود 

(20 نفر بودیم، چند نفری کلبه سنگی دوری کله موندن و ما رفتیم و و برگشتیم.)

گیلان ، ماسوله ، شاه معلم 3058 (5)

* گروه گیلسا *

زمان حرکت از رشت 5.20

فومن 5.45 ( صبحانه زدیم، من املت و بعدش چای زدم  )
از فومن 6.20

ماسوله 7.00

تا جایی که ماشین میتونست توی برف بره رفتیم بالا و میشه گفت نیم ساعت با پای پیاده مونده به "دوری کله" پیاده شدیم و حرکت کردیم برای قله ، 7.45

بالا و از بالا 12.35

در برگشت همون اولش رو بدلیل مه شدید اشتباه رفتیم و یکمی طول کشید تا مسیر رو پیدا کنیم.
پایین 15.45

ماسوله 17

رفتیم مغازه احمد آقا ( من تازه آشنا شدم ، آقایی که بیشتر کوهنورد های رشت رو مشناسه )

کنار بخاری هیزمی تازه ساختش خودمون رو گرم کردیم، ولی بهتره در مورد خودم بگم کمی خودم رو خشک کردم 

حرکت بسمت رشت 17.30

رشت 19

(8نفر بودیم، 2نفر نیمه راه برگشتن، بقیه رفتیم قله)

اولین صعود به دیوار

امشب برای اولین بار مربی اجازه داد که از دیواره صعود کنیم. 

و من اولین نفر سریع رفتم صندلی ( همون هارنس ) رو پوشیدم و اومدم و رفتم بالا 

تا بالای بالا رفتم 

البته کار خیلی بزرگی نکردم، چون از گیره هایی استفاده کردم که خیلی بزرگ بودن و بهش میگفتن هزاری 

یکی از بچه های قوی باشگاه موقع خداحافظی بهم گفت دمت گرم یه حرکت زدی خیلی حال کردم! گفتم ممنون ولی حالا کدوم حرکتم بود؟!  گفت (دیواره رو نشون داد) فلان جا... حرفی نزدم دیگه فقط ذوق کردم 
منظورش آخرای کار بود که یکم خسته شده بودم و دستم نمیرسید به گیره بعدی و از طرفی هم بدلیل خستگی نمیتونستم روی پاهام بلند شم، اگه بلند میشدم میرسیدم. اونجا اومدم دو تا دستم رو کنار هم روی یه قسمتی از دیواره محکم کردم و جای پامو به گیره ی بالاتری عوض کردم و با کمی بلند شدن تونستم گیره بالایی رو با دست بگیرم و اون دوستمون منظورش همون حرکت جفت دستم بود 

خلاصه خیلی حال داد این جلسه از باشگاه 

گیلان ، ماسوله ، خلیل دشت ، گدوک 2800

زمان حرکت از رشت 5.15

ماسوله 7.15

خلیل دشت 9.45

گدوک 12.45

خلیل دشت 13.45 ( 13 از بالا حرکت کردیم و بدلیل سر خوردن در هنگام پایین اومدن زمان خیلی کم شد! یه حالی داد که نگو  )
ماسوله 16

رشت 18.45

گیلان ، ماسوله ، شاه معلم 3058 (4)

* گروه گیلسا *

قرار ساعت 5 بود که من خواب موندم.

پنج از خواب با صدای زنگ گوشی که یکی از بچه ها زنگ میزد بیدار شدم! چون کوله ام رو شب بسته بودم تونستم 5.15 برسم پای مینیبوس 

حرکت از رشت 5.20

فومن 6

از فومن 7.30

پایه کوه (دوری کله) 9

بالا 13.30

از بالا 14.00

پایین (دوری کله) 16.15

رشت 19.30

گیلان ، ماسوله ، للندیز ، کله قندی 2600 ، آسمان کوه 2736

* گروه گیلسا *

رشت 5.15

ماسوله 6.30

اولین توقف در للندیز داشتیم که صبحانه زدیم و حرکت برای کله قندی.

دومین توقف کله قندی بود که هم کلی عکس گرفتیم و هم یکمی خوراک زدیم.

توقف سوم بیست دقیقه ای آسمان کوه بود که در اونجا سه نفر برگشتن و اومدن نزدیکای کله قندی موندن.

آسمان کوه 14.15

برگشتیم اومدیم پیششون، یکمی تنقلات زدیم و حرکت کردیم بسمت پایین.

للندیز هم توقف کوتاهی داشتیم و دوباره حرکت برای ماسوله.

ماسوله 19.30

رشت 21.15

(6 نفر آقا)

گیلان ، ماسوله ، شاه معلم 3058 (3)

* گروه گیلسا *

رشت 4.15

ماسوله 5.45

شاه معلم 13.30

برگشت 13.45

ماسوله 18.45

رشت 20.45

(9نفر بودیم، 7نفر آقا و 2 نفر خانم، به پاگرد که رسیدیم 4 نفر (3آقا، 1خانم) برگشتن و ما رفتیم.)

گیلان ، ماسوله ، کوه روبار

* گروه گیلسا *

حرکت از رشت 5.45

ماسوله 7.30

کوه روبار 10.30

نهار بال و کباب مرغ داشتیم 

وسطی هم بازیم کردیم با دوستان 

برگشت 15.15

ماسوله 17.45

رشت 19.45

( 25 نفر بودیم، 18 نفر آقا، 7 نفر خانوم.)

در این برنامه مسئولیت مشکل و سخت عقب داری بر عهده من بود .